خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر- سگ - میمون - انسان!

خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد. و همواره برپشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود
و پنجاه سال عمر خواهی
کرد و تو یک خر خواهی بود.
خر به خداوند پاسخ  داد:
 خداوندا! من می خواهم خر باشم،اما پنجاه سال برای خری همچون من
عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر
را برآورده کرد

ادامه در پیوست

  خدا سگ را آفرید و به او  گفت:  تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی بود.
 سگ به خداوند پاسخ  داد:
 خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد...
 
 خدا میمون را آفرید و به  او گفت: و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای
جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی بود.
 میمون به خداوند پاسخ  داد:
 بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. و خداوند
آرزوی میمون را برآورده کرد.
 
 و  سرانجام خداوند انسان را آفرید و  به او گفت: تو انسان هستی.تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.تو می توانی از هوش خودت
 استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر خواهی کرد.
 
 انسان گفت:
سرورم!گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی سالی که خر نخواست، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده.
 و  خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...
 
 و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند!!!  و پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند، و مثل خر بار می برد.
 و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!!

 و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
مهرداد جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

این تقریبا انسان نیست... مرد هست!
چون مراحل زندگی زن ها تقریبا مثل اینی که نوشتی نیست!!!

پیمان جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 11:30 ب.ظ

خیلی خیلی زیبا و پرمعنی بود. خیلی خیلی زیاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد