ب نام خالــــق هستـــــی

سلام رفیق، امروز کمی به خودم افتخار کردم، یادت کردم بعد از چند ماه و زودتر از بی معرفت شدن های قدیم به سراغت آمدم

کمی گشتم، میان خاطرات قدیم، آشنایانی که حتی...خوب نیست بگویم اما هیچ به یادشان ندارم و تنها نظراتشان رو مرور کردم و با خود گفتم

عجبببب

گاهی روی وب سایت هایشان زدم و گفتم شاید هنوز باشند و اما، بی معرفت تر از من بودند به وبلاگ هایشان

من هنوز تورا به یاد می آورم، هنوز برای نوشتن در این جعبه ی سفید عجیب و غریبت به شوق می آیم و دستانم شیفته ی دکمه های کیبورد می شوند و نگاهم شیفته ی حاصل آنچه از دلم بر زبانم می آید و می نویسم و می نویسم فقط برای تویی که از همیشه بوده ای چون از خودم بودی و وجودم

به یاد می آورم روزهایی که از مدرسه می آمدم و با همان لباس می نشستم و درهمین باکس سفید و عجیب و غریب با دستانی کوچک تر و نگاهی مشتاق تر می نوشتم

اون روزها برو و بیایی داشتی برای خودت، معروف بودی و پر مهمان، پیش می آمد نظراتت چند صفحه ای بشوند. و من راستش را بگویم با یک غرور خاص صاحب تو بودن برای خود می چرخیدم.

امروز ولی خصوصی شده است این فضا حتی فکر می کنم تنها مینویسم و تو می خوانی فرزندم.

امروز را بیشتر دوست دارم راستش را بخواهی...

+ تاریخ  | یکشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۰۱ساعت  | 22:35  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

وبلاگ 15 ساله ی من :)

مادر بی معرفتی داری، حق داری دلخور باشی و حتی همراه واژه ها با من نیایی و حتی انتشار ندی این حرف های توجیه کننده را

دور نبودم از تویی که خودم بودی بیشتر از هرچیزی

دور نبودم از حرف هایی که از زبان به من نزدیک تر بود

حرف هایی که صاحب خانه اش بودی

جنگل سکوتم، فرزندم

نه از بی وفایی من بلکه از بی وفایی دنیاست که تنها ماندیم من و تو و هیچ کسی رد نمی شود از این حوالی

شایدم بد نباشد

گپ بزنیم و درد و دل کنیم و هیچ کس نداند و نشنود

انگار که کنج کوچه ای نشسته ایم و حرف میزنیم به اندازه ی سالهایی که کم حرف بوده ایم

و ساکنان شهر از خیابان های شلوغ تردد می کنند و کاری به کار کوچه ی ما ندارند

هوم؟ نظرت چیست؟

امتحانش کنیم؟ من بگویم تو بنویس و بشود یادگاری، شاید روزی برای کسی...

+ تاریخ  | شنبه ۱۴۰۲/۰۲/۱۶ساعت  | 23:20  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

وبلاگ 11 ساله ی من...

هربار خواستم فراموشت کنم، به طرز عجیبی برایم دلبری کردی،

به یادم آوردی که با تو چه ها که تجربه نکردم، چه دیدم و چه شنیدم...

آن روز هایی که خسته فقط با لمس دکمه های کیبورد درد و دل کردم و تو شنیدی

و بعد...

به دلم انداختی که پستش نکنیم، همینجا بین خودمان باشد

و بعد کلمه به کلمه اش را با یک انگشت پاک کردیم، و بعد با لبخند چیز دیگری نوشتیم

و گفتیم خوب است! پست بشود و می شد...

بی معرفت شدم و خاک خورده شدی

درد و دل هایم را با کسی تقسیم نکردم، دلخور نشو...

بزرگ شدم، کمی عاقل، کمی صبور تر!

11 سال سال گذشته رفیق! یک دهه را رد کردیم :)

صندوقچه اسرار و غیر اسرار من :)

میز دست نوشته های خوب و بد من

سر میزنم از این بعد، بیشتر از اخیر و کمتر از قبل های دور...

قول نمی دهم، که امیدوار و چشم به راهم نباشی

ولی می آیم، زود!

منتظرم باش :)

+ تاریخ  | شنبه ۱۳۹۸/۰۸/۱۱ساعت  | 0:50  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

 

عشق آمد و افتاد به جانم كه به اصرار
مجنون بشوم، شعر بگويم فقط از يار


از اول ديدار تو تا روز جدايى
گفتم غزل از قصه عشقم به تو بسيار


از مصرع اول تو شدى فاعل بى رحم
ديگر شده ام از غزلم بعد تو بيزار


يك روز تورا ديدم و دل دادم و حالا
شد بيت به بيت غزلم نام تو تكرار


رفتى و نگفتى كه غزل نيمه تمام است
من ماندم و شد قافيه ها بر سرم آوار


اين قافيه ها با "تو" رديف اند ولى "تو"
سرگرم خودت هستى و انگار نه انگار

 

 

                                     +زهرا جعفری جلوه

+ تاریخ  | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۹/۱۸ساعت  | 17:59  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

باورش سخت است،اما مى رود

مرهم دردم دريغا، مى رود

 

مثل آن رودى كه از كوه غرور 

كنده و دارد به دريا مى رود،

 

عشق از عمق نگاهش تا دلم 

راه خودرا بى محابا مى رود

 

باد هم درگير موهايش شده...

هركجا او باشد، آنجا مى رود

 

مى وزد در لا به لاى موى او...

عطر گيسويش به هرجا مى رود

 

لحظه هاى رفتنش سر مى رسند

خوب مي دانم كه فردا مى رود 

 

شب كه مى خوابم به عشق ديدنش

خواب هم مي بينم اورا، مى رود 

 

چشمهايم مى شود لبريز اشك،

بر نمي دارم از او، تا مى رود...   

 

حيف آن گلها كه پرپر مى شدند

مى رود، مى ماند او يا مى رود...

 

                      

                     +زهرا جعفری جلوه

 

 

 

+ تاریخ  | دوشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۳۰ساعت  | 12:18  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

مرد هم گاهى براى بغض هاى بى امان

انتظار شانه اى دردآشنا را مى كشد

 


+زهرا جعفری جلوه

 

+ تاریخ  | شنبه ۱۳۹۶/۰۴/۱۰ساعت  | 10:59  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

بسم الله گفتم و وارد شدم همیشه وقتی مراسم های محمود کریمی بود این در رو مخصوص آقایون میذاشتن

برای همین مزار هایی که اینطرف بودن رو ندیده بودم از ردیف اول کنار امامزاده شروع کردم، مثل خواهری که

دنبال برادر شهیدش باشه، یا مادری که دنبال پسر شهیدش باشه، یا دختری که...

به ردیف یکی مونده به آخر که رسیدم، قدم هام حس گرفته بود، خبر نداشتم قراره مزارش جذبم کنه،

خبر نداشتم قراره کنارش بشینم و یک ساعت حرف بزنم... شبیه جوونی های پدرم بود، اسم و مشخصات

وسال تولد و شهادتش رو بلعیدم، نگاهش پدرانه بود، مهربون، بهم گفت دردتو میدونم...

اما اخرین دردت نیست، فهمیدم آخرین باری هم نیست که میبینمش، و میام درد و دل پیشش،

یک ساله، کنارش میشینم، گاهی...

با دل خوش و ناراحت، میشینم کنارش و میگم و میگم و میگم...

 

 

+ تاریخ  | یکشنبه ۱۳۹۶/۰۲/۳۱ساعت  | 14:38  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

تو...

تعبیر خواب هایی هستی که،

عشق برایم دیده است.

 

               +زهرا جعفری جلوه

 

 

پـــآورقی : کانال دست نوشته هایم در تلگرام : shakhenabbat@

 

+ تاریخ  | جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۲۵ساعت  | 3:43  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

همسر مهربانم سلام ،

خط به خط هاي اين نامه را عشق مي نويسد و باور كن كه دست هايم در اين نوشته تنها سربازي هستند

از قلبم كه خود به خود روي كاغذ سفيد رژه ميروند و عشق رهبريشان ميكندوفادار من ،دوري سختي در

پيش است و تو مرا بدعادت كرده اي با عشقي كه گاهي انقدر وجودم را لبريز ميكرد كه از شوق اشك

ميريختم و سجده شكر ميكردم كه تو خاص شده اي براي من و من خاص شده ام براي تو و هيچ كسي

در اين خط عاشقي نيست جز خدايمان كه شكر، شكر و صدبار شكر كه قسمت تو بودي براي من كه

اگر چنين نبود، واي بر زندگي من!مهربانم ،سفري سخت در پيش داشتي و اما شيرين شد تلخي اين

سفر و ميدانم كه قلبت شاد شد از اين شيريني كه من را حتي تسكين داد و تحمل كردم غم شيرين

شدن تلخي سفرت را،و دوري ات ، جاي خالي ات ، بوي عطرت ، لباس هاي مرتب ات ، كتابخانه پر از

معرفتت و عكس لبخند ات رو ديوار ، تا به امروز حتي مرا از پا در نياورده در حالي كه حتي از خانه براي

چند ساعت كه ميرفتي عكس ها خوره ميشدند و لباس هايت چروك ميشدند و بوي عطرت مي رفت

و من بودم و دلي كه ميتپيد براي امدنت در حالي كه ميدانست كه از زمان بازگشتت فقط چند ساعت

مانده است...جان من ، عزيز ترين ،خالي ترين جاي خانه دستان من است كه تنها گاه تسبيح تورا

ميفشارد و تسكين ميدهد گوهر هايى كه دستان تو ذكرشان كرده بود به قلبم ، و  آه از رفتني كه

تنها عشق را صد برابر كرده است در قلبم و كاش ، اي كاش كه كمي تلخ بودي كه يادش گاهي

دلم را سرد ميكرد ، اما امان ، از محبت گرم بى منتت...مرد با غيرت من ،از همان روزي كه صدايت

مي كردم و نگاهت محو لبخند شهيد مدافع حرم نور چشم عالم ، قد خميده ترين كربلا شده بود

و مثل هميشه "جانم" را چاشنى صحبتمان نكردي، فهميدم، كنارت نشستم و به دست هاي

منقبض و نگاه اشك الود و رگ پيشاني ات خيره شدم ، دلم هري ريخت كه اي واي اين چشم هايي

كه به لبخند شهيدي اشك آلود ميشوند براي اين دنيا حيف اند و اين رگ پيشاني نميخوابد مگر

در نزديك ترين نقطه به دشمني كه دگرباره قصد حرم دارد ، و دلم ناراضي بود به خدا عاشق را در

لحظه نميتوان به جدايي عادت داد ، اما اتش گرفت دلم براي دختري مثل خودم كه شايد همان

لحظه در خانه اش به لبخند همسرش در تصويري دور از چهره اي كه نزديك ترين اش بود خيره است ،

و اشك شد نگاهم و دلتنگ شدم از همان لحظه تا اكنون ، و من امروز ، قبل از خط خطي هاي

عاشقانه ي اين كاغذ سفيد ، لبخند دور تو اي نزديك ترينم را ديدم ، و امروز لحظه ي سخت جدايي

بيشتر حس شد ، اما ، ميدانم كه تو ، مدافع ترين ناموس اين عالم ، شجاع و دلاور من ...

شهيد مدافع حرم بانوي من ، حس دلتنگي مرا با بوي عطر هميشگي ات در اين خانه كم كردي ،

و دست پر مهرت را اينبار روي قلبم گذاشتي و ابي شد روي اتش دلتنگي ام ، و افتخار ميكنم

به وجودت كه پرپر شد با يا زهرا و يا زينب گفتنت و سربند يا حسين و قلبي پر از غيرت براي حرم

....مرد من ...دلم تنگ اما قرص است ،شهادت ، مباركت باد عزيزترينم ....

 

 

       +زهرا جعفری جلوه

 

تقدیم به همسران شهدا...

+ تاریخ  | پنجشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۱۲ساعت  | 14:7  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

امتحانات دانشگاه احمق ترین اتفاق روی زمین است :)

+ تاریخ  | دوشنبه ۱۳۹۵/۱۰/۲۷ساعت  | 20:11  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

روزچقد سختيه امروزخدا...

چند روزپيش دخترى پيش باباش 

باخوشحالى،دست توى دست بابا 

قدم هاشوآروم آروم برميداش 

 

گاهى میرفت پيش سكينه وبعد

باذوق ميرفت رو شونه هاى عموش

مى خنديد وعموتوگوشش ميگفت 

دنيا نميارزه به يه تارموش

 

ازاون بالا با شيطونی وخنده 

دستشوبرد روى چشاى عباس 

نمى دونست تيرسه شعبه آخر

چه مى كنه با اين چشا كه درياس

 

عمو مى خنديد وميگفت رقيه

حواسمو پرت بكنى،ميفتى!

دستامومحكم ميگيرى تا اخر،

باشه عمو؟ قول مى دي كه نيفتى؟

 روى زمين ببين چقدرخارداره 

بيفتى دستاى گلت زخم ميشه...

صداش گرفت وگفت نياد يه روزى 

من نباشم دستاى توبسته شه... 

 

نزديك لشكر سياه دشمن 

با دلشوره دنبال عمه ميگشت

رقيه كه خبرنداشت ازاينكه

اين روزا تودل عموچى ميگْذشت

 

بشكنه دستى كه به روى ماهت 

سيلى و تازيانه وسنگ مى زد

چادرتو با دستاى كثيفش...

باخشم و نفرتش همش چنگ مى زد 

 

روزچقد سختيه امروز خدا...

دلش ميخواست دشمنُ پرپر مى كرد 

ياد خوش دستاى گرم بابا...

گريه هاشو بيشتروبيشترمى كرد

 

         +زهرا جعفری جلوه

 

 

+ تاریخ  | پنجشنبه ۱۳۹۵/۰۷/۲۲ساعت  | 13:39  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

غرق در شور و هیاهو های شهر...

ناجی ام شد ماه عشق و ماتم ات

 

          +زهرا جعفری جلوه

 

 

پـــآورقی : این روز ها قطره اشک های ناچیز را مدیون نفس گرم حاج محمود کریمی ام 

پـــآورقی : التماس دعا :(

پـــآورقی : کانال تلگرامم :shakhenabbat

 

+ تاریخ  | پنجشنبه ۱۳۹۵/۰۷/۱۵ساعت  | 22:21  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

تا که می آیم فراموشت کنم از بخت بد...

با نسیمی بوی عطرت از کنارم می وزد

 

          +زهرا جعفری جلوه

 

 

پـــآورقی : کانال تلگرامم : shakhenabbat

 

+ تاریخ  | چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۶/۱۰ساعت  | 18:40  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

می زند گاه دلم شور خدایا نکند...

یک غریبه به نگاهی دل اورا ببرد

 

               +زهرا جعفری جلوه

 

 

 

پـــآورقی : کانال تلگرامم : shakhenabbat

 

+ تاریخ  | سه شنبه ۱۳۹۵/۰۵/۰۵ساعت  | 15:11  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  | 

بين عشاق سر وصل ، رقابت شده است
 شاعرت خارترین فرد جماعت شده است

جاى من هر كه شود كاش كه عمري نكند!!
سينه لبريز از اين حس حسادت شده است

نقشه ی حذف رقیبان به خیالم زده چون
شدت عشق تو در سینه نهایت شده است

در دلم شور وصال است و زبانم به دعا
قرعه افتاد به نامم كه اجابت شده است

عهد بستیم جدايي نشود حاصل كار
تا زمانی كه بگويند قيامت شده است

آخر كار چرا قول و قسم یادش رفت؟
كه نشان قدم اش رد خيانت شده است

 

          +زهرا جعفری جلوه

 

پـــآورقی : کانال تلگرامم : shakhenabbat

 

+ تاریخ  | سه شنبه ۱۳۹۵/۰۴/۲۹ساعت  | 20:49  نویسنده |  زهرا جعفری جلوه  |