ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هر بامداد
تا نور مهر می دمد از کوه های دور
من بال می گشایم ٬چابک تر از نسیم
پیغام صبحدم را ٬
با شعر های روشن ٬
پرواز می دهم.
انبوه خفتگان را
با نغمه های شیرین
آواز می دهم
از نور حرف می زنم ٬ از نور
از جان زنده٬ از نفس تازه ٬ از غرور.
اما درازدحام خیابان
گم می شود صدای من و نغمه های من.
گویند این و آن :
خود را از این تکاپوی بیهوده وارهان!
بی حاصل است این همه فریاد
در گوش های کر!
دیوانه حرف می زند از نور
با موش های کور!
فریدون مشیری
دیگه رمزی شدی
سلام
برا منم باز نمیشه .. شاید دارن وبسایتشون رو بروز م یکنن یا شایدم مشکلی پیش اومده ...
چیزی نیست .. همه همین مشکل رو دارن
زدی تو کار شعر نوشتن امروز ... قشنگ بود.
خانوم خانوما به این وبلاگ شعر خودت هم یه سری بزن یه گردگیری کن .. خیلی وقته شعر توش ننوشتی ها .. یادت باشه