کلاغ قصه ‌ی من آخر به خانه اش رسید...

کلاغ قصه ی من آخر به خانه اش رسید. 

کلاغ تو هم یه روز به خونه اش میرسه٬و کلاغ اون٬کلاغ های همه آخر به خونه هاشون می رسن ! 

زندگی هر کدوم از ما یه داستانه !یه داستان که یه کلاغ توش وول می  خوره ٬اونقدر وول می خوره و دست و پا میزنه٬اون قدر به بن بست ها و به باغ های بی انتها و به هزار توهای پیچ در پیچ میره ٬اون قدر به اوج آسمون و قعر زمین میره و میاد تا بالاخره راه خونه اش رو پیدا می کنه و بالا خره به خونه اش میرسه! 

متن از من 

خوشحالم چون... 

بله برون دختر داییمه ! براش آرزوی خوشبختی می کنم 

بالاخره کلاس تابستونیامونم تموم شد  

نافا جونم بهم سر زد و یه نظر کوچولو بهم داد 

فاطمه جون اومد مدرسه و بهمون سر زد  

یه شمال باحال رفتیم و کلی بهمون خوش گذشت  

امتحان ریاضی مو حس می کنم که خیلی خوب دادم  

آبجی جون رفته سرین(شایدم سر عین درست نمی دونم) و اردبیل و ماسوله و آستارا و.... 

دو تا شعر از سعدی حفظ کردم

قلب یخی رو گرفتم و دارم می بینم 

ماه رمضون داره از راه میرسه  

متنایی که می نویسم خیلی بهتر شده! 

دیگه بیشتر از این می خواین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟