ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام دوستان!
این پاور پوینتو دانلود کنید و با دقت بهش نگاه کنید!
شاید یه تحولی توی شما پیدا شد!
ابتدا روی لینک زیر کلیک کنین.http://flashfabrica .com/f_learning/ brain/brain. html .
|
۱-هیچ وقت مجبور نیستی به تعداد موهای سرت بری خواستگاری.کافیه فقط یه “بله” کوچولو بگی اونم با هزار منت و ناز و کرشمه.
2-به سادگی آب خوردن می تونی چند تا پسر رو تو کوچه به جون هم بندازی.(روشش رو خود خانما بهتر می دونن.پس نیازی به نوشتن نیست!!)
3-هیچ موجود دیگه ای مثل تو تا این حد ریزبین و بادقت نیست که در یک نگاه، مارک کفش زری خانم یا مدل موهای کبری جونو بفهمه
4-خوب می تونی نقش بازی کنی
5-آنقدر زود همه چی رو می گیری که شش سال زودتر از اقایون به تکلیف می رسی( به خاطر اینه که پسرا تا بزرگم که بشن بازم بچن)
6-بزرگترین پوئن:خیالت از بابت سربازی راحته!صد سال سیاهم که دانشگاه قبول نشی ککتم نمی گزه (من اصلا قبول ندارم)
ادامه مطلب ...دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد شبنم:ِ وا!… خاک بـرسرم!! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟
لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟ لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد منــی که از ۶ مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد ۲۰ سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام... شـده ۱۹!!!!!!
( بر شـدت گریه افزوده می شــود) شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم… گـریه نـکن. می فهـممت درد. بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟ لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم ۸ دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط ۸ دور… (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!
شبنم: عزیزم… دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط ۷ – ۸ دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه لالـه: نـمی دونـم چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت ۷:۳۰بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!
(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)
شبنم: چی شـده فرشــتـه؟! فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد… نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت! شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته فرشــته: خب، منــم ۱۹ بـار خونـدم . این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج میشـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود
شـب – خوابــگاه پســران – سکــانـس دوم:
(در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود) میثـــاق: مهـدی… شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم! راســته.. مهـدی: نـه امتـحان پایــان تــرمه.
میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد. مهـدی: آره… منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟ نگـرانی؟! مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!
میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!! آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا ایـن برگـه های تقـلبه کـه ۱۰ دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن . اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری… مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون… اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!
در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد) میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی! رضــا: فرانسه همین الان دومیشم خورد!!! مهـدی:اصلا حواسم نبود….. .!!! و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند
1) هند کشف کرد که هیچ کس نمیتواند پوشه ای به نام CON را درهیچ قسمتی از کامپیوتر ایجاد کند. این چیزی خیلی عجیب... و باور نکردنی است. در مایکروسافت ، کل تیم نمی توانند پاسخ چنین اتفاقی را بدهند!! همین حالا امتحان کنید،فولدری به نام CON را نمیتوانید ذخیره کنید.
2)یک فایل تکست خالی باز کنید(کلیک راست،new text document) سپس متن Bush hid the facts را تایپ کرده و آنرا ذخیره کنید. پنجره را بسته و دوباره باز کنید.شکلی عجیب خواهید دید!!:
3)موضوعی جالب و باور نکردنی که توسط برزیلیها کشف شد. مایکروسافت ورد را باز کرده و عبارت زیر را تایپ کرده و دکمه اینتر را بزنید و سپس مشاهده کنید
=(rand (200, 99
شاید هر روز نام چند محله از تهران را بشنویم بی آنکه بدانیم تاریخجه ی این نام ها چی هست. البته اگر اهل تهران باشید، به خوبی میدونین که هر یک از این نامها، بخشی از تاریخ تهران رو ساخته و میشه گفت هویت تهران قدیم نهفته در تاریخ این نام هاست
.سید خندان
سیدخندان پیرمردی دانا و البته خندهرو بوده که پیشگوییهای او زبانزد مردم بوده است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به همین پیرمرد بوده است؛ البته بعدها نام سید خندان بر ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران هم اطلاق میشده است.
اخبار دنیا / خبر آنلاین : پیچیدهترین روباتهای دنیا قرار نیست که به دور سیارههای منظومه شمسی بگردند یا این که ماشینآلات یچیده را سر هم کنند. بلکه اکثر آنها برای کمک به ما طراحی و حتی ساخته شدهاند. البته افراد معلول و سالمند بیش از همه در طراحی روباتهای آینده در نظر گرفته شدهاند. در این مجموعه گزارشها که از پاپساینس گرفته شدهاند، به روباتهایی میپردازیم که بیش از همه، اعلام آمادگی کردهاند که در آینده برای زندگی روزمره به کمک ما انسانها بیایند.
ریبا (Riba)، جرثقیلی روباتی مخصوص برای بلند کردن آدمها
محل تولد: موسسه مطالعات فیزیک و شیمی، ژاپن
حرفه: کمک به بیمارانی که ایستادن، نشستن و راه رفتن به تنهایی و بدون کمک برایشان خیلی دشوار است.
به چه دردی میخورد: تنها در آمریکا تا سال 2030، یعنی 20 سال دیگر، تعداد افراد بالای 65 سال به 71 میلیون نفر خواهد رسید. ریبا در حال حاضر تنها روباتی است که دستهایش برای حمل انسان طراحی شده است.
چهطور کار میکند: یک موتور قدرتمند و بیش از 454 حسگر درون بازوها، به ریبا کمک میکنند که افراد تا وزن 61 کیلو را بلند و جابهجا کند. البته مخترع ریبا و همکارانش امیدوارند تا سال آینده قدرت ریبا بیشتر بشود. بدنه فلزی ریبا با پوستی از جنس فوم اورتان پوشانده شده تا فرد روی آن راحت باشد. همچنین ریبا میتواند چهرهها و صداها را تشخیص بدهد و دستوراتی مانند لطفا مرا از روی مبل بلند کن را اجرا کند.
زمان ورود به بازار کار: سال آینده
ادامه مطلب ...