خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

دنیا همینه

دنیا همینه عجب روزگاری است، عاشق می‌شوی می‌گویند دیوانه است. دیوانه می‌شوی می‌گویند حتما عاشق است.
وقتی زنده‌ای یک نفر هم سراغت را نمی‌گیرد، وقتی مردی، دسته دسته به ملاقات جنازه‌ات می‌آیند!
خواستم خوشبختی را معنی کنم، معنای زندگی یادم رفت. خواستم سختی آن را تجربه کنم، زندگی کردن را فراموش کردم!
عجب رسمی است. همه عمر در انتظار لحظه‌های نابی، لحظه‌های ناب در فکر دلیل!
زندگی: زجر – نداری – درد – گناه – یاس
مرگ: مهربان – راحت – گوارا
و حقیقت اینست که: حقیقت تلخ است!

ادم باید چه جوری باشه

اگه سربزیر و متفکر و توی خودش باشه، میگن: افسردگی داره‌، روانیه، سیماش قاطیه!
اگه بگو و بخند و شاد و شنگول باشه، میگن: جلفه، دلقکه، هجوه!
اگه چاق و اضافه وزن داشته باشه، میگن: شکموئه، پرخوره، مال مفت تور کرده!
اگه لاغر و جمع و جور و میزون باشه، میگن: کنسه، نخوره، حمال وارثه!
اگه از حقش دفاع کنه و زیر بار زور نره، میگن: جنجالیه، با همه دعوا داره، خروس جنگیه!
اگه از حقش بگذره و گذشت کنه، میگن: بی عرضه‌س، حیف نون و دست و پا چلفتیه!
اگه اهل تحقیقات و کتاب باشه، میگن: اینو، واسه ما شده آقای مطالعه!
اگه با عیالات متحده‌ش مشکلی نداشته باشه، میگن: زن ذلیله، زن نگرفته، شوهر کرده!
اگه مرد سالار و حرف، حرف خودش باشه، میگن: انگار کلفت آورده!
اگه دست به جیبش خوب باشه و به مردم کمک کنه، میگن: پول پارو می‌کنه، اهل بند و بسته!
اگه اهل بریز و بپاش و ولخرجی نباشه، میگن: پولهاشو انبار می‌کنه، جون به عزرائیل نمی‌ده!
اگه زبون باز و متملق و چاخان باشه، میگن: معاشرتیه، فوق‌العاده‌س، دوست داشتنیه!
و بالاخره اگه راست و درست و بی‌کلک باشه، میگن: هیچی نمی‌شه، به درد لای جرز می‌خوره!

من شعر می خوام

من اون شعر هایی رو می خوام که توی مدار صفر درجه می خوندن کی میتونه بهم بده ؟

با الا یا ایه الساقی .... ۴ بیت شو ؟

علائم ایمیلی

خوک (@:            گاو o-:3      ناراحت :-(      اسکلت 8-x   

خدایا چگونه ؟{من نوشته}

خدایا مرا چگونه ساختی ؟

چگونه به من عقل دادی؟

چگونه سر و صورتم را افریدی؟

چگونه دستانم را ساختی؟

چگونه پا هایم را به وجود اوردی؟

چگونه مرا در شکم مادرم نهادی؟

چگونه مرا به زمین فرستادی؟

چگونه مرا بزرگ کردی؟

چگونه به من عشق را یاد دادی؟

چگونه مرا مادر کردی؟

چگونه کودکم را افریدی؟

چگونه او را در شکمم نهادی؟

و چگونه........

                                                                   من نوشته از فاطمه

نزدیک تر از همه به من و تو

در ان روز که ما با هم بودیم

                                 با یکدیگر از غم و شادی می سرودیم

نمی دانستیم که کسی از همین نزدیکی

                                             به کار های ما  نگاه می کند

و نمی دانستیم که او از تمام دنیا

                                  از تمام انسان ها

                                                از تمام رویا ها

                                                            ازتمام رگ ها

                    و حتی از خودمان به ما نزدیک تر است 

     و او از تمام کار هایمان

                 و او از تمام شعر هایمان

                                     و او از تمام گریه ها و خنده هایمان

                                   از جنینی تا به حال

    یادداشت برداری می کند 

                        و اوست که از اینده ها با خبر است......

                                                                       { بی نام }

من نوشته

ازامروز می خوام یه پست بزارم به اسم من نوشته هر کی هر نوشته ای داره برام توی نظرات بنویسه من همشو به اسم خود شخص می ذارم توی پستام .

نظر بده

دیری است که دلدار کلامی نفرستاد

ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد

صد نامه فرستاد ان شاه سواران

پیکی ندوید و پیامی نفرستاد

سوی من وحشی صفت عقل رمیده

اهو روشی کبک خرامی نفرستاد

 

گریه کن سرباز؟

نظامی زن انگلیسی که پس از بازگشت از ماموریت خود در عراق،
 فرزندش را در آغوش می فشارد.

 

آهای سرباز، آهای مادر!...
گریه کن، تو حق داری گریه کنی. شاید ماهها و سالهاست که فرزندت را ندیده ای.
فرزند دلبندت را. کودک معصومی که تاب دوری مادر نداشته و حتماً از تو بیشتر، برایت دلتنگی می کرده.
گریه کن سرباز، گریه کن تا سبک شوی...
گریه کن، بخاطر گوهر مادری که از تو ستانده اند، و در عوض تو را مفتخر! کرده اند به این لباسها.
این لباسها که اصلاً به قامت تو سازگار نیست...
گریه کن که تاج زن بودن از سرت افتاده...
گریه کن که هیچ لذتی به پای مادری نمی رسد و تو را محروم کرده اند، ذائقه ات را خراب کرده اند...

اما
من چند حرف دیگر با تو دارم سرباز...
تو مادری، حق داری بچه ات را دوست داشته باشی... حق داری برایش دلتنگ شوی...

سوالی از تو دارم :
این کودک را می شناسی؟

می بینی پدرش با چشمان بسته، چگونه صورتش را لمس میکند؟
می بینی چگونه کفشهایش را درآورده تا در آغوش پدر، گم شود ؟
این پدر یکی از زندانیان تو و دوستان توست در عراق...
چه میشد اگر اجازه میدادی این پدر، بچه اش را ببیند؟
فکر کردی فقط خودت به فرزندت عشق می ورزی؟

این دختر را چطور؟

حتماً او را دیده ای...
در کوچه پس کوچه های بصره... پای برهنه می دوید و خنده کودکانه ای بر لب داشت...
الان به نظرت لکه های سرخ روی لباسش، نقش گلهای سرخ است یا رد پائی از خون تازه ؟
یا لکه های قرمز روی زمین، گلبرگهای پرپر شده گلهای پیراهن اوست؟
صورت ظریف او را با اسلحه ای که در کنارش به دست گرفته ای چه کار؟
ببین چه گریه ای میکند؟ چه خونی از صورتش جاری است؟
این رنگین تر است یا خون فرزندت که اینچنین در آغوشش کشیده ای؟
حال این دخترک را خوب ببین. نتیجه کارتو وهمکاران توست و تا ابد با شما خواهد ماند.
این است آنچه برای این دختر و مردمش هدیه برده ای...

این پدر را میشناسی؟

دارد به چه حالی، جسم بی جان دخترش را میگذارد کنار بقیه جنازه ها.
یادت هست؟ همین چند شب قبل، خانه شان را بمباران کردید.
تو و همقطارانت.

این را چطور؟

این اما مال افغانستان است.
شاهکار قدیمی تر شما.
اما مگر زخم این پدر کهنه می شود؟
این هم کادوی یکی دوسال قبل توست برای کوکان افغان.........

از این دست اگر بخواهم برایت بیاورم، بسیارست...
سردشت خودمان، شلمچه ، قانا... صبرا و شتیلا... و ....

...............
...............
...............

گریه کن سرباز
گریه کن، اما نه فقط برای دلتنگی فرزندت ...
شاید نپذیری، اما من در گریه های تو هیچ عاطفه ای نمی بینم سرباز!
گریه کن برای انسانیتی که در زیر پای تو و رهبرانت لگد مال شده...
گریه کن برای عاطفه ای که در وجودت مرده...
گریه کن برای شرف و آزادگی که از دست داده اید...

گریه کن سرباز..