-
خر- سگ - میمون - انسان!
جمعه 15 بهمن 1389 18:09
خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد. و همواره برپشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم،اما پنجاه سال...
-
گفتمش
پنجشنبه 14 بهمن 1389 23:31
گفتمش چگونه سر کردی این شب ها را زهرخندی زد و گفت :با تنهایی سعیده ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ زیاد به دل نگیرین! به قول لعبت الملوک: چشمم یهو جوشید
-
افسانه ی خارپشت ها
پنجشنبه 14 بهمن 1389 08:03
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدینترتیب همدیگررا حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند ازاینرو...
-
چگونه یک زن را خوشحال کنیم؟چگونه یک مرد را خوشحال کنیم؟
سهشنبه 5 بهمن 1389 11:16
برای خوشحال کردن یک زن... یک مرد فقط نیاز دارد که این موارد باشد : یک دوست یک همدم یک عاشق یک برادر یک پدر یک استاد یک سرآشپز یک الکتریسین یک نجار یک لوله کش یک مکانیک یک متخصص چیدمان داخلی منزل یک متخصص مد یک روانشناس یک دافع آفات یک روانپزشک یک شفا دهنده یک شنونده خوب یک سازمان دهنده یک پدر خوب خیلی تمیز دلسوز...
-
هم چون مرغ
سهشنبه 5 بهمن 1389 09:01
اگر همچون مرغ بر روی مشکلات خود بنشینید از کار خود نتیجه خواهید گرفت!
-
فرق ازدواج و عشق...
سهشنبه 28 دی 1389 12:22
یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو...
-
الان قشنگی مثلا؟؟؟
شنبه 25 دی 1389 19:01
بالاخره یه روز بیست میگیری لباسای شیک میگیری باباتو میکنی کچل تا دماغتو کنی عمل با موبایلت زنگ میزنی عینک رنگ رنگ میزنی این دل و اون دل میزنی تا به موهات ژل بزنی جنس لباست تریکو موزیک الکس و انریکو جورابای فسقلکی روسری های الکی خوشی با این تیپ خفن الان قشنگی مثلا؟
-
خط ها+ مادر بزرگ!
شنبه 25 دی 1389 16:08
خطی کشید روی تمام سوال ها تعریف ها ٬ معادله ها٬ احتمال ها خطی کشید روی تساوی عقل و عشق خطی دگر به قاعده ها و مثال ها خطی دگر کشید به قانون خویشتن قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید خطی به روی دفتر خط ها و خال ها خط ها به هم رسیدند و به یک جمله ختم شد با عشق ممکن است تمام محال ها گریه...
-
آفتاب در حجاب
پنجشنبه 23 دی 1389 13:01
کتاب آفتاب در حجاب رو تازه خریدم! هنوز کامل نخوندمش ! اما واقعا کتاب قشنگیه! در واقع داستان کربلاست منتها بیشترش از ذهن حضرت زینبه! نویسنده: سید مهدی شجاعی نشر: نیستان قسمتی از کتاب: (این قسمت راجب فرستادن عون و محمد ٬ دو پسر حضرت زینب به میدان جنگه) .... دونوجوانی که اکنون به سوی تو پیش می آیند ٬ثمرهی همین ازدواجند....
-
گل های قالی...
سهشنبه 21 دی 1389 16:32
حتی اگرهمه ی ابرهاهم ببارند گل های قالی هرگز نخواهندرویید این قانون زیرپاماندن است...
-
تست هوش!
دوشنبه 20 دی 1389 14:37
این شما و این هم تست جدید خود شناسی : یک درخت بسیار بسیار بلند نارگیل بود و 4 حیوان زیر : یک شیر یک میمون یک زرافه و ... یک سنجاب آنها تصمیم گرفتند که مسابقه بدهند تا ببینند که کدامیک برای برداشتن یک موز از درخت از همه سریعتر است فکر میکنی کدامیک برنده می شود؟ جواب سوال بازگو کننده شخصیت توست پس بادقت فکر کن جواب را...
-
دانستم
دوشنبه 20 دی 1389 12:04
دانستم عمل مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم دانستم خداوند بر من آگاه است پس حیا کردم دانستم روزی مرا دیگری نمی خورد پس آرام گرفتم و دانستم پایان کار من مرگ است پس برای آن آماده شدم. امام صادق(ع)
-
روزگار...
دوشنبه 20 دی 1389 11:56
زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد . با وفا ترین دوست به مرور زمان بی وفا شد . این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است
-
تنهایی...
یکشنبه 19 دی 1389 00:17
وقتی تنهائیم دنبال دوست میگردیم، وقتی پیدایش کردیم دنبال عیبهایش میگردیم، وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هایش میگردیم. و باز هم تنهائیم......
-
دوستیا....
شنبه 18 دی 1389 16:15
بعضی دوستیها مثله قصه نوحه ، (بعضیا از ترس توفان میآن پیشت) . بعضی دوستیها مثله قصه ی ابراهیمه ( باید همه چیزتو قربانی کنی) . بعضی دوستیها مثله قصه مسیحه ( آخرش به صلیب میکشنت ). اما بیشتره دوستیها مثله قضیه موساست ، (یه کم که دور میشی یه گوساله جاتو میگیره
-
آن سرو که گویند...
پنجشنبه 16 دی 1389 17:25
آن سرو که گویند به بالای تو ماند هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست با غمزه بگو تا دل مردم نستاند زنهار که چون میگذری بر سر مجروح وز وی خبرت نیست که چون میگذراند بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز همخانه من باشی و همسایه نداند هر کو سر پیوند تو دارد به حقیقت دست از همه چیز و همه کس...
-
فقیر و ثروتمند! + ابرو
پنجشنبه 16 دی 1389 12:48
هیچ کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز نداشته باشد نمی فهمم چرا ناظما باید این جوری باشن! میگین چجوری؟ همین جوری دیگه! همین قدر گیر و اعصاب خورد کن! توی مدرسه ی ما یه چنتایی از بچه ها هستن که ابرو هاشونو یه خردهی کوچولو تمیز کردن! و تقریبا ۹۸ ٪ از بچه ها هم...
-
جمله
پنجشنبه 16 دی 1389 12:46
برای پخته شدن کافیست که هنگام عصبانی شدن از کوره در نروید! همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم اما راهی را که به آن عادت کرده اینم می پیماییم پائولو کوئیلو اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند ! بگذار پایان تو را غافلگیر کند. درست مانند آغاز!
-
یار آن بود که...
سهشنبه 14 دی 1389 14:17
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای خویش کند در رضای یار گر بر وجود عاشق نهند تیر بیند خطای خویش و نبیند خطای یار سعدی
-
شنل قرمزی ۲۰۱۰
شنبه 11 دی 1389 11:15
یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت : عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلشو جواب نمیده! هرچی SMS هم براش میزنم باز جواب نمیده! online هم نشده چند روزه! نگرانشم! چند تا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر! ببین حالش چطوره برین توی پیوست بقیشو بخونین... شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم ، قراره با پسر شجاع و دوست...
-
راست و دروغ
پنجشنبه 9 دی 1389 10:53
*. کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فیلسوف است .* ** *. کسی که راست و دروغ برای او یکی است متملق و چاپلوس است .* ** *. کسی که پول میگیرد تا دروغ بگوید دلال است .* ** *. کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد گداست .* ** *. کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد قاضی است .* ** *. کسی که پول می گیرد تا راست را...
-
لبخند بزنید تا بهتون بگم چرا؟!
چهارشنبه 8 دی 1389 11:26
▪ لبخند جذابتان می کند. همه ما به سمت افرادی که لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد میکند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم. ▪ لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد. دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند. ▪ لبخند مسری است. لبخند زدن برایتان شادی...
-
اآلزایمر
چهارشنبه 8 دی 1389 11:04
ای آرزو ٬ آرزوی من.... دیگر به یاد نمی آورم تو را در کودکیم که چه بودی ؟ در نوجوانیم که چه بودی ؟ در جوانیم که چه بودی؟ در میانسالیم که چه بودی؟ و حالا در این پیر سالی نیز تو را به یاد نمی آورم! نمی دانم شاید آلزایمر گرفته ام که هیچ چیز را به یاد نمی آورم! نه کودیم را ! نه نوجوانیم را! نه جوانیم را! نه میانسالیم را !...
-
باز آی...
چهارشنبه 8 دی 1389 10:50
باز آی که تا به خود نیازم بینی بیداری شب های درازم بینی هر روز دلم در غم تو زار ترست وز من دل بی رحم تو بی زار ترست بگذاشتیم ٬ غم تو نگذاشت مرا حقا که غمت از تو وفادار ترست ~¤~¤~¤~¤~¤~¤~¤~¤~¤~¤~¤~¤~¤~¤~ پ.ن۱: پریشب تا ۴ صبح داشتم اینو می خوندم(کسی می آید از مریم ریاحی) پ.ن۲: جزو اولین رمانایی بود که داستانش نزدیک بود...
-
رفتن و نرفتن
دوشنبه 6 دی 1389 16:26
اونایی که رفتنشون رو فریاد می زنن، قصدشون موندنه ،نه رفتن. تو اگر روزی قصد رفتن کردی، جور دیگری برو. طوری برو که بعد از رفتنت کسی باشه که چشماش تا همیشه تو رو جستجو کنه
-
شهره ی شهر...
دوشنبه 6 دی 1389 14:49
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کنیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن حافظ ~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~ از پس فردا امتحانای ترممون شروع میشه!!! کمتر میرسم بیام تو نت !
-
سکوت...
دوشنبه 6 دی 1389 14:39
گاه سکوت یک دوست معجزه می کند٬ و تو می فهمی که: بودن در فریاد نیست! ۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰ پ.ن۱: سلام! پ.ن۲: خیلی وقته که یه سوال خیلی ذهنمو مشغول کرده! پ.ن۳: به نظر شما.... پ.ن۴:اگه الان دوباره تو ایران جنگ بشه..... پ.ن۵:حالا به هر دلیلی پ.ن۶: پسرای جوونمون میرن که با دشمن مرز و بومشون بجنگن؟؟؟؟ پ.ن۷:...
-
هیچ جا و همه جا
پنجشنبه 2 دی 1389 17:39
و زمانی که بدو گفت : بدین سان کجا خواهی رفت ؟ پاسخ را شنید: هیچ جا و همه جا٬ همه جا و هیچ جا... و اینگونه بود که سفر او آغاز شد به هیچ جا و همه جا ٬به همه جا و هیچ جا! و اینگونه بود که او از تمام راه های بوده و نبوده گذشت تا شاید برسد به هیچ جا و همه جا ٬به همه جا و هیچ جا! و هنوز هم که هنوز است به دنبال راه هاست تا...
-
تولد ...
پنجشنبه 2 دی 1389 17:31
می نشینم به گوشه ای می سرایم ترانه ای تا بجویم نشانه ای از کرانه ای... روز خوب ولاد تو طعم خوب نشاط تو عطر خوب حضور تو شوق بودن به یاد تو از خیال تو در نگاه تو مست روی تو به آرزوی تو می گذرم با امید تو... قد رعنای تو قلب دریای تو چشم شهلای تو صبر بالای تو برده هوش من کرده عقل من روح و جان من شمع چشم من مست و عاشق و...
-
تو به من می خندیدی
پنجشنبه 2 دی 1389 17:26
تو به من می خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام ٬ آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت! حمید مصدق...