ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن.
پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش آورده بود.
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد.
اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد
. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده
نتیجه اخلاقی داستان
عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صادق نیست آرامش مال کسی است که صادق است لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کند آرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی میکند
دنگ ....دنگ.....
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من .
لحظه ام پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده است.
لیک چون باید این دم گذرد٬
پس اگر می گریم
گریه اما بی ثمر است.
و اگر می خندم
خنده ام بیهوده است .
دنگ....دنگ....
لحظه ها می گذرد.
آنچه بگذشت نمی آید باز.
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز.
مثل این است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سرد زمان ماسیده است.
تند بر می خیزم
تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز
رنگ لذت دارد٬ آویزم٬
آنچه می ماند از این جهد به جای:
خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم.
و آنچه بر پیکر او می ماند:
نقش انگشتانم.
دنگ....
فرصتی از کف رفت.
قصه ای گشت تمام.
لحظه باید پی لحظه گذرد
تا که جان گیرد در فکر دوام٬
این دوامی که درون رگ من ریخته زهر٬
وا رهانیده از اندیشه ی من رشته ی حال
وز رهی دور و دراز
داده پیوندم با فکر زوال.
پرده ای می گذرد٬
پرده ای می آید:
می رود نقش پی نقش دگر٬
رنگ می لغزد بر رنگ.
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ:
دنگ....دنگ....
وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه . . .
دانی که سپیده دم،خروس سحری
هر لحظه چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر ،شبی گذشت و تو بی خبری
خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگیه ، امیدوارم همیشه مسلح باشی !
+++++++++++++++++++++++++++++++++
پ.ن۱:سلام
پ.ن۲:من برگشتم!
پ.ن۳:رفته بودیم شمال ٬ کلاردشت!
پ.ن۴:خیلی خوب بود و خیلی شلوغ!
پ.ن۵:هواش عالی بود!
پ.ن۶:جای همه ی دوستان خالی!!
این کاسه که بس نکوش پرداخته اند
بشکسته و در رهگذر انداخته اند
زنهار بر او قدم به خواری ننهی
کاین کاسه ز کاسه های سر ساخته اند