خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

دنگ

دنگ ....دنگ..... 

ساعت گیج زمان در شب عمر 

می زند پی در پی زنگ 

زهر این فکر که این دم گذر است 

می شود نقش به دیوار رگ هستی من . 

لحظه ام پر شده از لذت 

یا به زنگار غمی آلوده است. 

لیک چون باید این دم گذرد٬ 

پس اگر می گریم 

گریه اما بی ثمر است. 

و اگر می خندم 

خنده ام بیهوده است . 

 

 

دنگ....دنگ.... 

لحظه ها می گذرد. 

آنچه بگذشت نمی آید باز. 

قصه ای هست که هرگز دیگر  

نتواند شد آغاز. 

مثل این است که یک پرسش بی پاسخ  

بر لب سرد زمان ماسیده است. 

تند بر می خیزم  

تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز 

رنگ لذت دارد٬ آویزم٬ 

آنچه می ماند از این جهد به جای: 

خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم. 

و آنچه بر پیکر او می ماند: 

نقش انگشتانم. 

 

دنگ.... 

فرصتی از کف رفت. 

قصه ای گشت تمام. 

لحظه باید پی لحظه گذرد 

تا که جان گیرد در فکر دوام٬ 

این دوامی که درون رگ من ریخته زهر٬ 

وا رهانیده از اندیشه ی من رشته ی حال 

وز رهی دور و دراز 

داده پیوندم با فکر زوال. 

 

پرده ای می گذرد٬ 

پرده ای می‌ آید: 

می رود نقش پی نقش دگر٬ 

رنگ می لغزد بر رنگ. 

ساعت گیج زمان در شب عمر 

می زند پی در پی زنگ: 

دنگ....دنگ....

بپذیریم!

بپذیریم که هر کسی هستیم و 

 هر کجا که هستیم  

همانی است که   

....

خودمان خواسته ایم!

شادی

وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه . . .

رباعیات خیام

دانی که سپیده دم،خروس سحری 

هر لحظه چرا همی کند نوحه گری؟ 

یعنی که نمودند در آیینه صبح 

کز عمر ،شبی گذشت و تو بی خبری

خنده

خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگیه ، امیدوارم همیشه مسلح باشی ! 

 

Smile.jpg 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++ 

 

پ.ن۱:سلام 

پ.ن۲:من برگشتم! 

پ.ن۳:رفته بودیم شمال ٬ کلاردشت! 

پ.ن۴:خیلی خوب بود و خیلی شلوغ! 

پ.ن۵:هواش عالی بود! 

پ.ن۶:جای همه ی دوستان خالی!!

رباعیات خیام

این کاسه که بس نکوش پرداخته اند 

بشکسته و در رهگذر انداخته اند 

 

زنهار بر او قدم به خواری ننهی 

کاین کاسه ز کاسه های سر ساخته اند

بر اساس یک داستان واقعی

داخلی - اتاق خواب - ساعت     ۰۰:۲۵      

 

فک می کنم طبقه ی بالا میدون جنگه ! 

صدای توپ و گلوله میاد  !

با صدای پر و خالی شدن خشاب تفنگ هاشون ! 

صدای زوزه ی گرگ ها هم میاد ! 

شاید دارن توی جنگل و  صحرا می جنگن! 

یه صدای پچ پچ هم از اتاق بغلی میاد ٬ شاید دارن نقشه‌ی یه پاتک اساسی رو می کشن! 

بهتره منم خودمو برای دفاع آماده بکنم! 

 

********************** 

قیافه ام شده بود مثه دالتونا! 

پ.ن۱:اینو نصفه شب چند شب پیش نوشتم! 

پ.ن۲:حالا بگین چرا؟؟؟ 

پ.ن۳:چون همسایه بالاییامون دو تا بچه رو هر شب میارن (آخه بچه های خودشون بزرگن)   

اونا هم شب تا صب می دوون و جیغ و داد می کنن! 

 پ.ن۴:لطفا شما هم دقت کنید در رفت و آمدتون توی خونه!!!!

سعدی

گر برود جان ما در طلب وصل دوست 

 

                                                   حیف نباشد که دوست ٬ دوست تر از جان ماست 

 

++++++++++++++++++++++++++ 

 

پ.ن۱:شعرش ماله سعدیه 

پ.ن۲:چند روزی میریم مسافرت 

پ.ن۳:فعلا خداحافظ

باشد که ...

  باشد که نباشیم و بدانند که بودیم 

 

                                                         بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم