ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گویند مرا که می تو کمتر خور از این
آخر به چه عذر بر نداری سر از این
عذرم رخ یار و بادهی صبحدم است
انصاف بده چه عذر روشن تر از این
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
می بینم که زدی تو کار شعر و شاعری ..
بی معرفت تو که اینقدر شعرهای قشنگ داری چرا برا من نمی فرستی تا بگذارم تو وبلاگ شعرم؟
البته با نام خودت هم ثبتش می کنم ...
خیلی زیبا بود .. دوبیتی های خیام حرف ندارن ...