خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

نامتناسب + تولد!

من سر به تنم زیاد بود از اول  

شالوده ام از تضاد بود از اول 

ابعاد مرا عشق به هم ریخته بود 

روحم به تنم گشاد بود از اول 

 

 

جلیل صفر بیگی 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++ 

پ.ن۱: تو یه لحظه تو چشای من نگا کن . با صدای من در قلبتو وا کن . کمی ارامشو حس کن تو ترانم . واسه تو یه دنیا حس عاشقانم . دلتو به این صدای خسته بسپار . تو منو داری عزیزم منو این بار . من می خونم تا  تو آرامش بگیری . تو با من به سمت تنهایی نمیری  .... (دل تنها از مازیار فلاحی) 

 

ادامه مطلب ...

ببخشید آقا!


جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... غلط می کنی تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم
مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ... 

------------------------------------------------ 

نمی دونم واقعیه یا نه! ولی خیلی تلخه وضعیت الانه خیلی از زن ها و دخترا و البته ۹۹٪ از پسرامون! 

نا امید

دیگر بهار در سبد روزگار نیست 

دیگر  قرار  نیست نه! دیگر قرار نیست 

 

شادم که زود می گذرد شادی ام ٬ ولی  

غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیست 

 

از یاد رفت غرش شیران بی قرار 

آهوی چشم های تو در بیشه زار نیست 

 

بگذار در غبار فراموشمان کنند ! 

این سینه را تحمل سنگ مزار نیست 

 

اقرار عشق راه به انکار می برد 

این کفر جز عبادت پروردگار نیست 

 

                                                               فاضل نظری - (کتاب اقلیت )  

 

¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤ 

 

پ.ن۱: کلاس تابستونیا امروز تموم شد بالاخره! امتحانم ازمون گرفتن تازه! 

پ.ن۲: دیشب نابرده رنج خیلی افتضاح تموم شد! می خواستم برم نویسنده و کارگردانشو یه فصل بزنم! 

پ.ن۳: دارم دیوونه میشم کم کم ! حدودا هر شب دارم همخونه رو می خونم! بعضی شبها هم ایلگارو! تقریبا فصلایی شونو که دوست دارمو واو به واو حفظم! دلشکسته رو هم همین طور! اونو که کل دیالوگای فیلمو حفظم! 

پ.ن۴:میخوام از این به بعد هر آهنگیو که موقع نوشتن گوش می کنمو چنتا بیتشو بنویسم! 

پ.ن۵: کی از ستاره بارون چشماشو هم میذاره . نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره... کی اشکاتو پاک می کنه... 

ادامه مطلب ...

دو تا چیز که تو دلم مونده بود!

سلام! 

۵شنبه ی این هفته ساعت ۱۲ و نیم شب داشتیم از سر یکی از چهارراه های شمال تهران رد می شدیم! پشت چراغ قرمز وایستاده بودیم! یه دختربچه ی ۶-۷ ساله اونجا بود!  

اینقدر قدش کوتاه بود که نمی تونست با دستمالش شیشه ها رو پاک کنه! فقط می تونست شیشه ی چراغای ماشینا رو پاک کنه! 

نیگاش که می کردی خیلی مظلوم بود! معلومه که همه فک می کنن که اگه پولی بهش بدن خرج مواد و .... میشه واسه بقیه! 

همون موقع از خودم پرسیدم: چرا این باید با این سنش کار کنه؟؟؟ اونم این موقع شب؟!؟!؟ 

من که جوابی جز اجبار پیدا نکردم!  

شماها چی فک می کنین!!!!  

 

 

~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~   

 

پ.ن: من عاشق بارونم!  

از بچگیم هر وقت که بارون میومد داشتم تو حیاط خونمون زیر بارون می دویدم و شعر می خوندم! مامان بزرگمم از طبقه ی خودش میومد و باهام حرف می زد یا نمازشو تو بالکن می خوند!

وقتی بارون میاد اگه تو ماشین باشم حتما پنجره رو می کشم پایین ! که البته همه ی خونواده دعوام می کنن که ماشین خراب شد یا سرده بده بالا پنجره رو! 

ولی من نمیدم! 

تو اون لحظه اگه دقت کنین! همه ی پنجره های ماشینا بالاست!  

نمی دونم چرا مردممون الکی لاف می زنن که ما عاشق بارونیم! یا عاشق اینیم که زیر بارون بدون چتر راه بریم! ولی وقتی بارون میاد پنجره هاشون بسته است! 

به نظر شماها چرا؟!؟!؟!؟

مغز مصنوعی

سلام! 

 بیاین توی این سایته! 

یه مغز مصنوعیه که میشه باهاش حرف زد و هر وخ که اعصابت خورد شد فحشو کشید بهش! و البته جوابتو میده!

 

http://cleverbot.com 

 

حسادت

زیر زمین از اول بهش حسودی می کرد ! 

چون اون خیلی بالا تر بود و حتما خوش بخت تر ! 

غافل از این که اتاق زیر شیروانی در واقع زیر زمینی بیش نبود! 

 

 

پ.ن: دارم از تو سایت دانشگاه آبجی آپ می کنما!!!!!!  

خیلی کیف میده این جوری!!!!!

بغض + کارنامه!

بغض هایت را برای خودت نگه دار ! 

گاهی سبک نشوی٬ سنگین تری! 

ادامه مطلب ...

زندگی

کاش همه می دانستند 

 زندگی شادی نیست 

شاد کردن است 

 

زندگی قهقهه نیست 

لبخند است! 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

امتحانام بالاخره تموم شد!!!!!!!!!!!!!!! 

ولی یه انفاق بد افتاد ۳ روز پیش! 

پسر یکی از همسایه هامون که ۲۷ سالش بود داشته از عروسی میومده که  

 تصادف کرده و فوت می کنه! 

همون همسایه بالاییمون که نوشته بودم شبا سرو صداشون زیاده! 

وقتی یه جوون که تا همین چن وقیقه پیش سالم سالم داشته جلوت راه می رفته  میمیریه  

نمی دونی جچوری با خونوادش  مخصوصا مادر و خواهرش حرف بزنی!  

حالا اگه یه کسی مریض باشه و یا پیر باشه میشه یه جوری خونوادشو آروم کرد!

منی که حتی واسه ی مامان بزرگ و بابابزرگم تو مجلسشون گریه نکردم پریشب از زجه های اونا گریم گرفته بود! 

تنها چیزی که می تونستم بهشون بگم و نگفتم این بود: 

روح اون الان این جاست! ناراحت میشه وقتیکه می بینه شماها این جوری می کنین!

زندگی یعنی چی؟؟؟

 

نمی دونم چرا بعضیا که جنبه ی یه جاهایی رو ندارن میان و اونجاها عضو میشن!

بعدش شروع می کنن به مسخره کردن آدم

خیلی آدمای بی جنبه ای هستن به نظر من!

ممکنه خودشون ندونن که من می دونم اونا مسخرم کردن!

ولی اگه شما ۳-۴ تا اینو می خونین بدونین که من فهمیدم که مسخرم کردین!

و اینو میذارن پای کم عقلی خودتون!

دیگه بقیش مشکل خودتونه که متن ادبی رو نمی تونین ازمتن عاشقانه تشخیص بدین!

 

پ.ن:ببخشید دلم داشت می ترکید ! از نگفتن اینا 

ادامه ی این  شعر از سهراب تو پیوسته... 

 

شب آرامی بود

  می روم در ایوان، تا  

 بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم 

زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست....

ادامه مطلب ...

دوست...

دوست مثل کفش و زندگی مثل جاده!!! 

 

چقدر سخته وسط جاده بفهمی پابرهنه ای..... 

 

                                                               (یادم نمیاد از کجا پیداش کردم!) 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++ 

توی این یه هفته ۳ تا امتحان دادیم که همه رو فک کنم زیر ۱۸ بشم! 

هفته ی قبلشم امتحان زبان فوق و ریاضی دادیم که اونام ..... 

نمیدونم سال دیگه رو چیکار کنم؟!؟! 

امسال که تازه همه بهم میگن خرخون بدبخت....! 

 

نمی دونم چرا همیشه به کارایی که فک می کنم اشتباه بوده وانجامشون دادم و تموم شده فک می کنم..... 

این دیوونم می کنه....