خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

تولد

 امروز دقیقا دومین سالگرد وبلاگمه 

یعنی از ۳ مرداد ۱۳۸۶ 

تا ۳ مرداد ۱۳۸۸ 

 

تولد وبلاگم مبارک 

  

ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ 

 

یا رب دل رفیق ما پر از غم نکنی 

 

با تیر قضا قامت ما خم نکنی 

 

ای چرخ تو را به حق قرآن سوگند 

 

یک مو  ز سر رفیق ما کم نکنی 

 

،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ،ـ 

 

پ.ن :این شعر رو به همه معلم ها و دوستام تقدیم می کنم و اعیاد شعبانیه رو به همه تبریک میگم!

در تکاپوی معنا

اسم کتاب:در تکاپوی معنا 

 

نویسنده:ترینا پالاس 

 

مترجم:طیبه زندی پور 

 

نشر میترا 

 

قیمت:۳۰۰۰ تومان 

 

تعداد صفحه:۱۵۸ 

 

قسمتی از کتاب: 

 

راه راه شروع به پایین رفتن از ستون کرد ولی این بار به چشمان تک تک کرمهای درختی 

 نگاه می کرد . «من الان آن بالا بودم ، هیچ چیز آنجا نیست .»

اکثرا توجهی به حرف او نمی کردند ، آنها سخت مشتاق بالا رفتن بودند .

یکی گفت : «گربه دستش به گوشت نمی رسه ، می گه بو می ده ! شرط می بندم 

 که هیچوقت به اون بالا نرسیده !»

اما بعضی ها شوکه شده بودند و حتی از بالا رفتن دست کشیدند ،  

تا صدای او را بهتر بشنوند .

یکی با غصه گفت : «این حرف را نزن ! حتی اگر درست باشد ،  

چه کار دیگری می توانیم بکنیم ؟»

راه راه پاسخ داد : «می توانیم پرواز کنیم ، می توانیم پروانه شویم . آن بالا هیچ چیز نیست .» 

 و این پاسخ ، همه ، از جمله خودش را شوکه کرد . 

تازه فهمیده بود که چقدر غریزه ی به اوج رسیدن و متعالی شدن را بد تعبیر کرده بود . برای به اوج رسیدن باید پرواز کرد ، نه اینکه فقط بالا رفت . 

اما واکنش ها بدتر از قبل بود ، توی چشمها ترس می دید .  

آنها دیگر نایستادند که گوش بدهند یا حرفی بزنند . خزنده ای به تمسخر گفت : «چطور توانستی چنین داستانی را باور کنی ؟ زندگی ما زمین و بالا رفتن است .  

به ما کرمها نگاه کن ! درون ما نمی تواند پروانه باشد ! حداکثر استفاده از زندگی را به عنوان یک کرم درختی بکن و از آن لذت ببر !»

به نظر می آمد از دست دادن ایمان اشتباه باشد ، اما ایمان آوردن نیز غیرممکن می نمود .

راه راه با درد و اندوه در جستجوی چشمانی که به او اجازه ی نجوا بدهند به پایین رفتن ادامه داد . 

«من یک پروانه دیدم ، زندگی مفهوم بیشتری می تواند داشته باشد .» تا بالاخره یکروز به پایین ستون رسید .

به جایی رسید که با زردی زندگی می کرد . ولی زردی را آنجا نیافت و همانجا از شدت خستگی به خواب رفت .  

وقتی بیدار شد ، دید که آن موجود زرد رنگ با بالهای سبکش او را باد می زند . تعجب کرد : آیا این یک رویاست ؟ اما آن موجود رویایی خیلی واقعی عمل می کرد . او را با شاخک هایش نوازش می داد و بالاتر از همه به قدری با عشق و محبت به او نگاه می کرد که او به صحت آنچه که درباره ی پروانه شدن گفته بود ، اعتماد کرد . 

پروانه با حرکاتش ، راه راه را به سوی شاخه ای کشاند . شاخه ای که دو کیسه ی پاره شده از آن آویزان بود و به او فهماند که باید او هم چنین کیسه ای برای خود بسازد .

باز راه راه بالا رفت . ولی این بار از شاخه ی درخت .... هوا تاریک و تاریکتر می شد و او می ترسید . احساس کرد باید قید همه چیز را بزند ..... و زردی منتظر ماند .....

   

 

  

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=- 

 

پ.ن:اولین بار که این کتابو دیدم فکر کردم مال کودکان ۵- است اما بعد از اینکه اونو خوندمو 

معلم دینی مون برام تفسیرش کرد فهمیدم که مال کسانیه که بعد از خوندن هر کلمه کتاب 

 روی اون فکر می کنن...

 

 

ضرب المثل از ؛د؛

درد کوه را آب می کند.                فارسی 

 

٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪ 

 

دانا و فهمیده باش ولی خود را نادان نشان بده.      ارمنی 

 

٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪×٪ 

 

دو چیز مو را سفید می کند؛اول زن است و دوم غم.     سوئدی

دستور زبان عشق

اسم کتاب:دستور زبان عشق 

 

شاعر:مرحوم قیصر امین پور 

 

انتشارات مروارید 

 

قیمت:۱۷۰۰ تومان 

 

تعداد صفحه:۱۰۴ 

 

متن: 

 

شکار 

 

 

مرد ماهیگیر 

طعمه هایش را به دریا ریخت 

 شادمان برگشت 

در میان تور خالی 

مرگ 

                تنها 

         دست و پا می زد. 

 

 

   

 

 

 

   

 

)()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()(

 

 ببخشید اگه عکساش بی کیفیته هرکاری کردم بزرگترشو باز نکرد!

 

به قول پرستو

اسم کتاب:به قول پرستو 

 

شاعر:قیصر امین پور 

 

نشر:افق 

 

تعداد صفحه:۶۴ 

 

قیمت :۱۸۰۰ تومان 

 

شعری از کتاب: 

 

(راز زندگی) 

 

غنچه با دل گرفته گفت: 

زندگی 

لب ز خنده بستن است  

گوشه ای درون خود نشستن است 

 

گل به خنده گفت: 

زندگی شکفتن است 

با زبان سبز٬راز گفتن است. 

 

گفت و گوی غنچه و گل از درون باغچه 

باز هم به گوش می رسد... 

 

تو چه فکر می کنی؟ 

راستی کدام یک درست گفته اند؟ 

 

من که فکر می کنم  

گل به راز زندگی اشاره کرده است 

هر چه باشد او گل است 

گل یکی دو پیرهن  

بیش تر ز غنچه پاره کرده است! 

 

 

 

 

ضرب المثل

¤ بهترین سواران به بدترین صورت زمین می خورند.                          چینی  

 

*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*

¤ بر حذر بودن از یک نیزه عریان آسان است ولی احتراز از یک شمشیر پنهان٬دشوار. چینی  

 

*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*

 

¤ گربه ای که دستکش در دست دارد نمی تواند موش بگیرد.              جزائر انگلیس

مهمان مهتاب

مکن خورشید را مهمان مهتاب 

 

که با هم درنسازد آتش و آب 

                                           بیدل دهلوی 

 

 

 

اسم کتاب:مهمان مهتاب 

 

نویسنده:فرهاد حسن زاده 

 

نشر:افق 

 

تعداد صفحه:۴۱۴ 

 

قیمت:۶۰۰۰ تومان 

  

 موضوع:درباره دوبرادر دوقلو است که زمان جنگ مجبور میشن از هم جدا بشن و ...

متن کتاب:

هرچه کرد نتوانست شیشه مینی‌بوس را بدهد عقب. هوا گرم و خفه بود. سرش را برد نزدیک زحل، که خودش را باد می‌زد. بادبزنی که یادگار فاضل بود، از چوب‌های بستنی. به چهره‌ی درهم زحل نگاه کرد که حالت قهر به خود گرفته بود. زحل بی‌نگاه به او گفت: «چه‌جور جاییه، کامی؟»

کامل هم نگاهش نکرد: «کجا چه‌جور جاییه؟»

«ویش! همین خراب شده‌ای که داریم می‌ریم. شهرک آبشار.»

«تو ائی‌قدر تلخی که با یه بشکه عسل هم نمی‌شه خوردت. اخلاقته خوب کن تا بگم.»

زحل رویش را برگرداند:‌ « برو بمیر! می‌خوام صد سال سیاه نگی.»

عمه زبیده و عزیز صندلی جلو بودند. عزیز خیابان و ماشین‌هایش را نگاه می‌کرد. عمه زبیده برگشت و نگاهشان کرد. خال سبز بین دو ابرویش از رنگ و رو افتاده بود: «شما دو تا چه‌تونه؟»

«هیچ.»

صدایش بلند شده بود.

قدم‌خیر از پشت سرشان گفت: «سر به سرش نذار، کامل! آدم باش!»

«کاریش ندارم. دلش از جای دیگه پره، عقدشه سرِ مو خالی می‌کنه.»

دلش نمی‌آمد اذیتش کند. سر تهران رفتن با رحمان حرفش شده بود. فکر کرد حق دارد با خودش و با زمین و زمان قهر باشد. خودش که پاک ناامید شده بود. سرش را برد جلو: «ناراحت نباش! حالا می‌ریم می‌بینی. یه جاییه قیامت و مصیبت. یه طرفش کوهه. یه طرفش باغ و کوچه باغ. پر از ساختمون چهار طبقة سیمانی. هفت تاش مثل مو کامل و خوشگله. بقیه‌ش هم نصفه کاره‌ن. توی کاملها و خوشگل‌هاش آدم حسابی‌ها زندگی می‌کنن، مثل امیرعلی. تو نصفه کاره‌هاش هم ما باید کَپة مرگمونه بذاریم. بی‌چک و چونه.»  

                      *¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤*¤* 

 

امروز دختر عمه ام یه دختر کوچولوی خوشگل به دنیا آورد.اسمشم گذاشت بهار.!

هفته ی پیشم زن پسر عموم یه پسر به دنیا آورد .اسمشو گذاشتن :شهاب!

 

 

 

 

لیلی نام تمام دختران زمین است.

 از عمر من آنچه هست بر جای  

بستان و به عمر لیلی افزای

 

 

نام کتاب:لیلی نام تمام دختران زمین است 

 

نویسنده :عرفان نظر آهاری 

 

انتشارات :صابرین (کتاب های دانه) 

 

تعداد صفحه:۵۹ (تمام گلاسه) 

 

قیمت:۲۳۰۰ تومان 

 

متن کتاب: 

 

سالیانی است که لیلی عشق می ورزد.لیلی باید عاشق باشد.  

زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد ٬عاشق می شود. 

 لیلی نام تمام دختران زمین است ٬نام دیگر انسان. 

 

 

 

ضرب المثل ا زحرف ؛ع؛

عروسی بدون گل و تدفین بدون اشک صورت نمی گیرد.                          اسپانیولی  

*¤*¤*¤*¤*¤*¤* 

عیب مردم را بر سنگ نگارند ولی فضائلشان را بر آب نقش کنند.              انگلیسی  

 *¤*¤*¤*¤*¤*¤*  

عشاق مانند زنبورداران٬ دارای یک زندگی شیرین و شهد آلود هستند.      ایتالیایی

موش ها و آدم ها

دیروزی که فردایش را به جا نیاورد 

هیچ وقت به امروز نمی رسد. 

 

٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫ 

 

 

کافی ست امروز تب کند  

فردا برایش می میرد. 

 

٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤٬¤ 

 

 

امروز آرایشگری است که 

چهره‌ی دیروز را در قالب فردا جا می زند. 

 

٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤٫¤ 

 

 

دیروزمثل خوابیدن است٬ 

امروز مثل خواب دیدن است٬ 

فردا تعبیر این خواب دیدن است. 

 

 

 

از کتاب موش ها و آدم ها  

نویسنده:کاظم عابدینی مطلق