ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قفل شده ای به زمین و کسی نمی داند کلید را کجا جاگذاشته ای
شاید پای بوته ی بی خیالی یا زیر بالش تنهایی یا روی طاقچه ی عادت
مدام از خود می پرسی چرا؟ چرا در تقویم اتفاق تازه ای نمی افتد
به یاد بیاور نقش کلیدی انگشتانت را که پس از بسته شدن باید دوباره بگشایی
به یاد بیاور که همیشه کسی منتظر شنیدن صدای توست که بخوانیش به شکر و اجابت کند به لطف
قبل از اینکه فراموش کنی و فراموشت کنند ٬قبل از اینکه یخ بزنی در تنهایی و تاریکی به یاد بیاور
گاهی فقط زمزمه ای کافی است تا بهار دلت بیاید
گاهی فقط ...
وقتی حرکتی در کار نباشد متعاقبش برکتی هم وجود نداره ...
یادش به خیر قدیم ها .. کوکیمون .. دیگه یادمم نمیاد
سلام دوست عزیز
وبلاگ خیلی خوبی داری
ممنون میشم اگر بم من سر بزنی؟
پس از مدتی سلام
چطوری؟!!
به به...بازم مثل همیشه یک متن زیبا...دستت طلا...
بابا واسه من کار سخت معنا نداره!!!یادش میگیرم به زودی!!!رقص آذری رو میگم!!
قبول دارم که مدرسه و درس و مشق سخته ولی جون گودی یه خوشی هایی هم داره که وقتی مدرسه تموم بشه تازه میفهمی!!!!!
جدیدا ادبیات خیلی رو به عجیبی داره میکشه
علیک !!





شناختوندی یا نه ؟؟
بابا نازیم !! دوم تجربی کلاس بغلیت
منم میلینکمت
سلام آبجی گله ...
بروزم. بدو بیا ...
اینو نوشتی که منو از خودکشی منصرف کنی؟!
ولی جدی جدی قشنگ بود!
به قول یه فیلسوف:
آفرین