ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
این اشک ها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
من جبرئیل سوخته بالم نگاه کن
معراج چشم های شما آتشم زدند
سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند
از آن طرف مدینه و هیزم ٬ از این طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند
بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند
گفتم کجاست خانه ی خورشید شعله ور
گفتند بوریای شما٬ آتشم زدند
دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان
همراه خیمه های شما آتشم زدند
امروز نیز نیّر و عمان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند....
خوب کردی اومدی.

صداشو در نیار ولی هرجا گشتم طناب پیدا نکردم!
بقالی مونم که همه طناباشو قبلا خودم خریده بودم.
وگرنه الآن روحم باید میومد بهت کامنت میداد.
جوابتو زیر همون کامنتت نوشتم.
می خوای واست طناب بیارم !
سلام.




من آپم بیا!
اگه نیای
نمیای؟!
چرا مگه من باهات چی کار کردم؟!
اصلا من میرم خودمو میکشم.
بای
سلام

اومدم بابا
خودتو نکش حالا !
من اومدم!
سلام آجی٬ خوبی؟
خبری ازت نیست. من روزی دو بار به وبلاگ دوستان سر میزنم.
سر بزن. خوشت میاد.
دلم برای مطالب قشنگت تنگ شده بود. موفق باشی.
سلام خوبی؟؟
من آپم بیا خوشحال میشم
فعلا
دیگه از زبان جبرئیل هم شعر سروده شد!!!
زیبا بود ...