ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باغ بود اما فضایش سهمناک
باغ اما سرو هایش سر فرو برده به خاک
باغ اما سنگ بر جای چمن روییده در هم تنگ٬ تنگ
باغ اما نارون ها ٬نسترن ها زیر سنگ
باغ اما عطر نابودی می زد در آن نفس
باغ اما مرغ خاموشی در آن می خواند و بس
باغ اما خاک صحرای عدم در چشم برگ
باغ اما هر قدم پیغامی از دنیای مرگ !
ژرفنای خاک بود و خاک بسیاران در او
ناله های باد و گیسو کندن باران در او
آتش دل های یاران در غم یاران در او!
ای کدامین دست ناپیدا درین هفت آسمان!
تا کجا می گستری این دام را؟
تا به کی می پروری این مرگ خون آشام را؟
کی به پایان می رسانی این ربودن های بی هنگام را؟
سنگی را می شست باران تا بشوید نام را...
فریدون مشیری
شعر قشنگی بود ..
این شعرها در کنار شعرهای آزی هم می چسبه خوندنشون ...
یووووووووووووووووووووووووووووهوووووووووووووووو بازم منم











شعرش قشنگ بود
اولش فکر کردم بازم آزی جون گفته
موفق باشی نازنینم
سلام . وبتون خیلی عالیه . تبریک می گم . تو شعر فریدون به جای کلمه ی مادر ، پدر بود . ( کاین زمان چندان شجاعت یافته ست تا بگوید راست می گفتی پدر)
گرچه مارا پر پرواز به درگاه تو نیست
مرغ پرسوخته را حسرت پرواز بس است.
webet ghashange ba mam sar bezan