عینک

ای روز شتاب کن.ای شب چه صبور و پر طاقت هستی٬پس کی می خواهی به آخر برسی؟ 

تا کی اسیر این تیرگی باشم؟ کی این تاریکی دست از گریبانم بر خواهد داشت؟ 

ای غم و اندوه یا رهایم کنید یا جانم را بگیرید. 

خداوندا٬خلاصم کن! 

نه ذره ذره ٬یک باره خلاصم کن ٬از دست خودم خلاصم کن. 

(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)

پ.ن۱:فکر نکنین دپ زدما!!! 

پ.ن۲:فقط یه تیکه از رمانی که تازگیا خوندمو نوشتم:اگه گفتین چی؟؟؟ 

پ.ن۳:بامداد خمار 

پ.ن۴:من از بچگیام از دو تا چیز خیلی خوشم میومده! 

پ.ن۵:اسپری آسم(و خود آسم) و عینک  

پ.ن۶:تو دبستان بهترین دوستم آسم داشت همیشه اسپریش تو جیب من بود.تو راهنمایی هم بهترین دوستم حساسیت داشت که به صورت آسم ظاهر می شد.شاید یکی از دلایلش همین باشه. 

پ.ن۷:فاطمه جون ٬ نفیسه جون دلم براتون خیلی تنگه!!!!!!!!!

پ.ن۸:حالا یه هفته ای هست که عینکی شدم 

پ.ن۹:البته همه بهم میگن شبیه بچه خر خونا شدم  اما خودم این طوری فکر نمی کنم! 

پ.ن۱۰:البته یه تیکم گرفتم .دقیقا مثه همین عکسه دستمو می برم به عینکم جلو عقبش میکنم!