| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | |||
| 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
| 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
| 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
| 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نوشتم یادگاری روی دیوار
بیا تا منو تو با هم شویم یار
بیا تا دور یکدیگر بگردیم
تو نقطه باش و من مانند پرگار
نوشتم یادگاری روی جامیز
به روز هجدهم از فصل پائیز
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
که صابون رفاقت ها شده لیز
نوشتم یادگاری روی وایت برد
چرا شیشه ی قلبم را کنی خرد
بیا دوست یکدیگر بمانیم
برای مهربانی می شود مرد
نوشتم یادگاری در کتابت
بکن انرا بزن توی اتاقت
بیا تا دستمال تو بگردم
مرتب پاک کن با من دماغت
نوشتم یادگاری توی دفتر
تلسکوپت منم تویی چو اختر
بیا در دفتر هم بنویسیم
اگر من بد کنم نکن تو بدتر
فرهاد حسن زاده
خیلی خوفففففففففففففهههههه خواهر کونچولوووووووووووو!
حتما همین کار رو میکنم