یار تا مست شراب است وفایی دارد
ای حریفان مگذارید که هوشیار شود
آنکه با زندگی میسازد، میبازد.
با زندگی نساز،
زندگی را بساز.
(زرتشت)
دیشب با یکی از دوستان قرار داشتم. سر وقت نیومد! کلی بد و بیراه بهش گفتم چون داشتم زیر بارون خیس میشدم!
وقتی اومد علت تأخیرش رو این طورعنوان کرد که:
وقتی از میدون داشتم رد میشدم، یه موتور سوار رو دیدم که توی تاریکی وسط خیابون، با یه پسر بچه 10 - 12 ساله که خواهر کوچیکش رو بغل کرده بود داشت دعوا میکرد که چرا پریده وسط خیابون و ... دختره واقعن مثل فرشتهها بود.
حس مهربونیم باعث شد برم جلو! دیدم پسره زبوناش بند اومده و دختر بچه از ترس داره قبض روح می شه ... با موتور سواره کلی بحث کردم و برای اینکه اون دو تا کوچولو رو آروم کنم بردمشون داخل یه سوپر و خوراکی براشون گرفتم تا آروم بشن ... حالشون خوب شد.
خودم هم کلی خوشحال شدم که تونستم اونا رو خوشحال کنم.
با خودم گفتم: چرا بعضی وقتا ما بزرگترها برای راحتی خودمون اینقدر بیانصاف میشیم!
سلام به همه
شیرینی لبان تو فرهادی آورد
دلخواهی آن قدر که غمت شادی آورد
اسماعیل خویی
دونالد وینی کوت (روانشناس) میگه:
"عواطف پدران و مادران، نسبت به نوزاد، شصت درصد دلبستگی و چهل درصد کینه است! چرا؟ برای این که تولد هر نوزادی مایهء شادمانی است. ولی این تولد همراه روندی از مراسم عزاداری نیز هست. چون، بچهء راستینی که بعداً پا به جهان هستی میگذارد هرگز عین آن کودک دلخواهی نیست که آدمی هنگام بارداری او تصور میکرد. و اکنون، پس از تولد، ناگزیرند او را، چنان که هست، بپذیرند".
نکته ای که کمتر از هر چیز دیگر از آن خبر داشتم، این است که کودک، ما را در برابر نوزادی قرار میدهد که روزی خود ما آن بودهایم.
کتاب روان درمانی کودکان - پروفسور مارسل روفو
ساعت 13:10 دو سال پیش چه شور و حالی داشتیم
نمی دانم چرا حوصله جشن تولد گرفتن ندارم!
نمی دانم.
شاید قرار است اتفاقی بیافتد!!
خبرهایی برای تمام عمر
همه روزنامههای جهان را ورق میزنم، خبری نیست. هیچ اتفاقی نیفتاده است. اتفاقهای مهم را توی روزنامه نمینویسند. این خبرها چهقدر غیرضروری است! این خبرها کوچکاند و معمولی.
این خبرها زندانیاند؛ زندانی روز و ساعت، آفتاب که غروب کند خبرها بوی کهنگی میگیرند.
من اما دنبال روزنامهای میگردم که خبرهایش تا همیشه تازه باشد، داغداغ. روزنامهای که هیچ بادی آن را با خود نبرد. دعا میکنم و فرشتهای برایم روزنامهای میآورد. فرشته میگوید: این همان روزنامهای است که هیچ طوفانی را یارای آن نیست تا برگی از آن را با خود ببرد. این روزنامه بوی ازل و ابد میدهد و خبرهایش هرگز کهنه نخواهد شد و به سادگی نمیتوان از آن گذشت. این روزنامه همه روزنامههاست، روزنامه سالها و عمرها.
فرشته میگوید: برای خواندن و دانستن هر خبرش باید آن را زندگی کنی، آن وقت میفهمی که اخبار بهشت هم در این روزنامه است، آگهی رستگاری نیز.
در نخستین صفحه روزنامه این آمده است: هر کس به قدر ذرهای نیکی کند آن را خواهد دید و هر کس به قدر ذرهای بدی کند آن را خواهد دید.
فرشته میرود و من میمانم و روزنامه خدا، روزنامهای که برای خواندنش عمری وقت لازم است.
من دیگر روزنامهای نخواهم خواند، تنها همین خبر برای من بس است.
"عرفان نظر آهاری"